امروز عید دیدنی بچه ها بووووووووووووووووود
وای چقدر دلتنگ هم شده بودیم
من و مسعود بیشتر دلتنگ هم بودیم
اون تو ایام تعطیلات کربلا بود
برام مهر و تربت مخصوصی آورده بود
می گفت اصله و از قتلگاه برداشتن
خیلی دوست خوبیه
می گفت همه جا یادم بوده و برام زیارت خونده
من خیلی دوستش دارم
راستش خیلی پررو هست
مدرسه از دستش در عذابه
همه از طرح های عجیب و غریب او کلافه میشن
ولی من همراهش هستم همه جا
الان هم می خواد برای فاطمیه نمایشگاه بزنه
یه مقدار پارچه از کربلا آورده
باید از فردا بریم مدیر مدرسه را راضی کنیم
وای چقدر مشکله
وای وای